سقوط

ابتدای ویرانی

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۴ ب.ظ

شاید زندگی انتقام گناه نکرده ای است که ما هیچ وقت دلداری دادن اش را بلد نبودیم . تنها اواسط اردی بهشت با یک لیوان ِ داغ  ِچای ؛  جلوی پنجره  اتاق ایستادیم و به غم هایش گوش دادیم و اندوه خودمان را میان صدای لرزان اش پنهان کردیم . شاید زندگی شب ِ خلوتی است که من در آن راه می روم و احساس میکنم کسی در من نشسته است و جیغ میزند .. آخر  ِ این بازی شاید زندگی خسته از ما در گوشه ای بنشیند و تنها به پاس بدی های ما اشک بریزد .. و اشک بریزد .. و اشک بریزد ...

شب آرام آرام نزدیک می شود و سهم ما تنها ستاره ای است که از بچگی دوست اش داشتیم ، همان که با انگشت ِ دست ِ راستمان ؛ ذوق کرده نشان اش میدادیم و میخندیدیم ، آخرش زندگی می ایستد رو به روی من ، خم می شود ، سیگارش را درون لیوان چای ام خاموش میکند .. و بعد می رود ، در امتداد ثانیه ها ..

دلم میخواهد بدوم میانه یک بزرگراه ، داد بزنم که زندگی دوست ات دارم . آن وقت شاید زندگی نگاهم کند ، به سمت ام بدود ، دستانم را بگیرد و مرا با خود ببرد به عمق بی نهایت ها ..

شاید .

*  بدون ربط به تمام دنیا برای بیست ثانیه فهمیدم چرا هستم  .

* با هدفون گوش کنید +

۹۵/۰۲/۲۷

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.