دِلم برایـ تو
چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ب.ظ
شب آخر که می رفتیم چمدانِ من دستِ تو بود. راهرو تاریک تر از همیشه. یواشکی نیم نگاهی به صورتات انداختم و رنگِ خوبِ چشمهایت زیرِ نورِ بد رنگِ مهتابی آسانسور و گونههایت که خیس بود. به سرنوشتِ زندگیام فکر کردم. به روزِ اولی که همدیگر را دیدیم، حسابی سرحال بودیم و پر از احساسی که تو عشق خواندیاش. به زندگی تو فکر کردم و به ردی که از خودش باقی میگذارد روی اشیا، مثلِ تیرگی آینهی راهرو، مثلِ گردِ خاکی که روی گلدان نارنجی اتاق خوابمان ماه ها باقی مانده بود. به زندگی هر دو مان فکر کردم که گاهی به روی ما لبخند زد و گاهی هم ما را خم کرد..
هیچ چیز تضمین ندارد. خوشحالیتان، عشقتان، زندگیتان، همه را دو دستی بچسبید. از دست رفتنیست.
۹۴/۱۱/۲۱